Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (5846 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to put somebody in a backwater
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
background processing
U
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
migration
U
انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
foreground program
U
برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
to keep at arms length
<idiom>
U
رو ندادن
to keep it up
U
شل ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
U
دم به تله ندادن
retained
U
از دست ندادن
to let slid
U
اهمیت ندادن به
to make light of
U
اهمیت ندادن
to take time by the forelock
U
را ازدست ندادن
forbid
U
اجازه ندادن
forbids
U
اجازه ندادن
to w one's consent
U
رضایت ندادن
to set at d.
U
اهمیت ندادن
playdown
U
اهمیت ندادن
retaining
U
از دست ندادن
discontinues
U
ادامه ندادن
discontinued
U
ادامه ندادن
discontinuing
U
ادامه ندادن
discontinue
U
ادامه ندادن
retain
U
از دست ندادن
retains
U
از دست ندادن
absconded
U
دررفتن رونشان ندادن
underact
U
درست انجام ندادن
absconds
U
دررفتن رونشان ندادن
wink at
<idiom>
U
اجازه دخالت ندادن
absconding
U
دررفتن رونشان ندادن
stopped
U
انجام ندادن عملی
stopping
U
انجام ندادن عملی
stops
U
انجام ندادن عملی
hold-out
<idiom>
U
باموقعیت وفق ندادن
stop
U
انجام ندادن عملی
We don't do things halfway.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
The best advice is, not to give any
<idiom>
U
بهترین اندرز ندادن آن است
We don't do things by halves.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
underdogs
U
فرصت برد به حریف ندادن
underdog
U
فرصت برد به حریف ندادن
We don't do things by half-measures.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do half-ass job
[American E]
[derogatory]
U
کاری را ناقص انجام ندادن
discounting match
U
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
miscarries
U
نتیجه ندادن عقیم ماندن
will not hear of
<idiom>
U
رسیدگی ویا اجازه ندادن
miscarrying
U
نتیجه ندادن عقیم ماندن
to make noyhing of
U
ناچیز شمردن اهمیت ندادن
miscarry
U
نتیجه ندادن عقیم ماندن
chicken out
<idiom>
U
از ترس کاری را انجام ندادن
buggered
U
قطعا کاریرا انجام ندادن
underplays
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
cut (someone) off
<idiom>
U
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
exclude
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
underplaying
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplayed
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
excludes
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to shut out
U
راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
underplay
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
to refuse somebody entry
[admission]
U
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
to be ill towardsany thing
U
روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
(not) move a muscle
<idiom>
U
حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
priorship
U
حق تقدم
priorship
U
تقدم
preemimence
U
تقدم
precedency
U
حق تقدم
right of priority
U
حق تقدم
better hand
U
تقدم
anteriority
U
تقدم
antecedence
U
تقدم
precession
U
تقدم
preferment
U
حق تقدم
precedence
U
تقدم
primacy
U
تقدم
pas
U
حق تقدم
right of way
U
تقدم
right of way
U
حق تقدم
rights of way
U
تقدم
rights of way
U
حق تقدم
precedence
U
حق تقدم
leads
U
تقدم
lead
U
تقدم
priorities
U
تقدم
priority
U
تقدم
preferences
U
تقدم
priority
U
حق تقدم
preference
U
تقدم
priorities
U
حق تقدم
lock out
U
درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
law of primacy
U
قانون تقدم
to give priority to
U
تقدم دادن به
to give place to
U
تقدم دادن
priority of check
U
تقدم کیش
preexistence
U
تقدم وجود
precedence
U
تقدم پیامها
precedence
U
ترتیب تقدم
precession of the equinoxes
U
تقدم اعتدالین
precendence rules
U
قواعد تقدم
pre existence
U
تقدم وجود
time priority
U
تقدم زمانی
priority of fires
U
تقدم اتشها
rating
U
ترتیب تقدم
urgent priority
U
تقدم فوری
leads
U
سرمشق تقدم
lead
U
سرمشق تقدم
priority intersection
U
تقدم باراهفرعی
major road
U
راه با حق تقدم
to give preference to
U
تقدم دادن بر
burdened
U
فاقد حق تقدم
valve lead
U
تقدم سوپاپ
urgent priority
U
تقدم حیاتی
emergency priority
U
تقدم فوری
emergency priority
U
تقدم اضطراری
ratings
U
ترتیب تقدم
ignore
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
conceals
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
ignores
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
blanking
U
نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
conceal
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
ignored
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
system priorities
U
تقدم های سیستم
transposition
U
تقدم و تاخر جابجاشدگی
prolepsis
U
تقدیم یا تقدم امری
background
U
کار با حق تقدم پایین
primacy recency effect
U
اثر تقدم - تاخر
rights of way
U
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
backgrounds
U
کار با حق تقدم پایین
priority targets
U
هدفهای دارای تقدم
issue priority
U
تقدم توزیع اماد
issue priority
U
ترتیب تقدم توزیع
law of prior entry
U
قانون تقدم ورود
preempt
U
حق تقدم پیدا کردن
right of way
U
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
preexistent
U
دارای تقدم در وجود
hang
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
to stand in one's light
U
جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
hangs
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
backgrounds
U
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
background
U
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
freight route order
U
ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
preemptor
U
شریک دارای حق تقدم در خرید
privilegium
U
حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
let go
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
interrupting
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
alphameric
U
مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
interrupts
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
The pedestrain has the right of way.
U
حق تقدم در عبور با عابر پیاده است
interrupt
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
foreground
U
برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره
background
U
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
backgrounds
U
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
pre audience
U
ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
transpostion
U
پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه
maskable
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
democratic network
U
شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
foreground
U
کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
absolute address
U
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
onion skin architecture
U
طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
machine address
U
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
ladder tournament
U
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
key
مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
to marshal one's creditors
U
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
interrupt
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupts
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
foregrounding
U
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
foreground
U
فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
disoblige
U
دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
signature
U
کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
signatures
U
کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
case
U
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
cases
U
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
away
U
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
backgrounds
U
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
background
U
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
backgrounds
U
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background
U
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
service rating
U
تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
masters
U
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered
U
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master
U
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
hierarchies
U
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy
U
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
interrupting
U
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt
U
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupts
U
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com